خدایا کفر نمی‌گویم،
نوشته شده توسط : شیما خطیب زاده

خداوندا!
اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی، لباس فقر پوشی
غرورت را برای ‌تکه نانی، ‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌
و شب آهسته و خسته، تهی‌ دست و زبان بسته
به سوی ‌خانه باز آیی، زمین و آسمان را کفر می‌گویی، نمی‌گویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان، تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی
لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف‌تر، عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌
و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می‌گویی، نمی‌گویی؟!
خداوندا!
اگر روزی‌ بشر گردی‌، ز حال بندگانت با خبر گردی‌
پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است




:: بازدید از این مطلب : 1159
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 23 مهر 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: